انجمن نقد ادبی آسنی

زیرمجموعه انجمن دوستداران حافظ بابل

انجمن نقد ادبی آسنی

زیرمجموعه انجمن دوستداران حافظ بابل

انجمن نقد ادبی آسنی
آخرین مطالب

یادداشتی بر "ظلمت در نیمروز"

دوشنبه, ۳ شهریور ۱۳۹۹، ۱۰:۳۸ ق.ظ

"می‌توان انتظار داشت که هر کس در محدوده‌ی کار و علایق خود گاه‌به‌گاه ترجمه یا تألیفی را از دیدگاه خود بررسی کند و حاصل کار خود را به‌گونه‌ای مستدل عرضه کند."                                                                                                  

نقد عبدالله کوثری بر ترجمه‌ی اسدالله امرایی از رمان اینس نوشته‌ی کارلوس فوئنتس. برگرفته از: تارنمای خانه شاعران جهان

11 آبان 1398 در نشستی ادبی در کتاب سرو بابل کتاب ظلمت در نیمروز با ترجمه ی اسدالله امرایی (1398) را خریدم و با امضای مترجم نامدار آن آراسته شد. چندروزی است که آن را به پایان برده‌ام و در حالتی دوگانه قرار گرفته‌ام: لذت خواندن یک رمان خوب، تکان دهنده و درخشان و در برابر آن، آزرده‌شدن از ترجمه و ویرایش کتاب. کتاب را نشر نیماژ به‌چاپ سپرده‌است. (معنی نیماژ را نیافتم و مشتاق دانستن آنم).

رمان را در گذشته‌های دور ترجمه کرده‌اند: علی اصغر خبره ‌زاده (1330) با نام هیچ و همه، ناصرقلی نوذری (1331) به‌نام ظلمت نیمروز و زمانی نزدیکتر به ما محمود ریاضی و علی اسلامی (1361) با نام ظلمت در نیمروز. برای مقایسه به‌سراغ هیچکدام از اینها نرفتم. زمان زیادی گذشته و شاید داوری در باره‌ی آنان با متر و معیارهای کنونی، روا نباشد.

بیشترین دلیل انتشار این نوشتار، چهار چیز است:

1. به‌کار بردن واژه‌های مهجور و کم‌کاربرد عربی در یک رمان، آنهم زمانی که واژه‌های جایگزین فارسی و حتّا عربی در دسترس است: واژه‌های اطلاق، محاذی، مضرّس، مندرس، غثیان، سمعی، مشوّه و...

2. نوشتن "ویراستاری تحریریه‌ی نیماژ" در بخش شناسنامه‌ی کتاب.

3. نبودن واژه‌ نامه یا دست‌کم پانوشت یا پی‌نوشت کوتاه.

4. نبودن پیش‌گفتار یا پی‌گفتار پر و پیمان.

مژده دقیقی کتاب را با همین نام ترجمه کرده و نشر ماهی چاپ نخست آنرا در بهار 1392 انتشار داد؛ یعنی در زمان انتشار ترجمه‌ی آقای امرایی در نشر نیماژ، شش سال از چاپ نخست ترجمه‌ی بانو دقیقی گذشته بود. دو ترجمه را در چهار مورد یاد شده در بالا، با هم مقایسه کردم. یافته‌ها را با شما به اشتراک می‌گذارم:

1.متن ترجمه

امرایی: پنجره‌ی سلول محاذی چشم بود و... ص 11

دقیقی: لبه‌ی پایین پنجره هم‌سطح چشم بود. ص 22

امرایی: صلیب مضرس13

دقیقی: صلیب شکسته 24

امرایی: بالای شنل نظامی مندرسی...15

دقیقی: بالای یقه پاره پالتوی نظامی 27

امرایی: صدای ما به هر کجا که رسید گیاهان چرزیدند. 58 (جستجویم در باره‌ی این واژه در سه فرهنگ، تنها در یکجا به این نتیجه رسید: چرزیدن یعنی سوختن، برشته شدن در گویش تسوجی)!!

دقیقی: ولی صدایمان به هر جا که رسید، درخت‌ها خشکیدند. 98

امرایی: عرق پیشانی را سترد و کنار سطل غثیان کرد و... 126

دقیقی: عرق پیشانی‌اش را پاک کرد، توی سطل بالا آورد و... 204

امرایی: ... کوشش می‌کرد با موشکافی جریان روشنی را مشوه کند. 182

دقیقی: ... سعی کرده بود پرونده‌ای روشن را با موشکافی بیش از حد به‌هم بریزد. 291

امرایی: روباشف زَهم نفس دکتر را احساس کرد که بوی نعناع و نان و شیره می داد، حالش بد شد و بالا آورد. 200 (انتخاب زَهم هوشمندانه است)

دقیقی: نفس پزشک که بوی آب نبات نعناعی و نان و روغن می‌داد، به‌صورتش خورد و بالا آورد.321

2. ویراستاری تحریریه

ویراستاری تحریریه‌ی نیماژ فاجعه‌بار است. پرسش این است: اگر تحریریه‌ی نیماژ ویراستاری نمی‌کرد، چه می‌شد؟!

چند نمونه:

امرایی: بار سوم بود که ماشین خفه می‌کرد، خاموش کرد و در حالی‌که فحش می‌داد، مجددا" راه انداخت. 18. (اگر خاموش کننده را یافتید، ما را هم از بی‌خبری در آورید!)

دقیقی: موتور ماشین که به‌ هِن و هِن افتاده بود، برای سومین بار خاموش شد و راننده ناسزاگویان دوباره روشنش کرد.32

امرایی: آیا وقتی کود ازته به‌کار ببرند به‌حرف خود ایمان داشت؟ 92 (شاهکار جمله نویسی است!!)

امرایی: ... روی دراز کشیده بود و... 121 (به‌گمانم تخت، جا افتاد). ترجمه‌ی دقیقی درست است.

امرایی: لشگر 156 (نادرست)

دقیقی: لشکر 248 (درست)

امرایی: شعبه‌ی کارگران حزب 61 (آدم را به‌یاد شعبه‌ی بانک و بیمه و... می‌اندازد)

دقیقی: شاخه‌ی کارگزان حزب 102

رعایت نکردن نقطه، ویرگول، فاصله و نیم‌فاصله باشد به حساب بستانکاری شما. وقت گرانبهای‌تان را می‌گیرد.

3. رمان پر از اشارات اساطیری و متنهایی از کتابهای مقدس، تاریخ روم و یونان، شخصیت‌های تاریخی- سیاسی و رویدادهای گوناگون است. بی‌گمان به یک واژه نامه یا پی‌نوشت و یا دست‌کم پانوشت نیاز داشت. خواننده‌ی جوان‌تر یا سرسری می‌گذرد و یا باید برای آن‌همه واژه‌ دنبال فرهنگ لغت و دانشنامه بگردد. خدا پیغمبری، چندتن از ما "سن ویتوس"، "سن ژوست"، "تیبریوس سمپرونیوس..."، "دانتون و دوستانش"، "قبرستان آرانسی"، ژاکوبین‌ها"، موهیکان‌ها" و... را می‌شناسیم؟ بانو دقیقی با آوردن پی‌نوشت، کار خواندن واژه‌ها را راحت کرد و با شرح کوتاه بخشِ مهمی از واژه‌ها، به‌فهم درست متن یاری رساند.

4. آقای امرایی پیش‌گفتاری بسیار کوتاه برای این چاپ آورده است. نبودن یک پیش‌گفتار یا پی‌گفتار پر و پیمان در باره‌ی جایگاه کتاب، نویسنده و فضای رمان، به ویژه برای نسل جوان، کمبود چشمگیری است. اگر دوستان بر این باورند که آوردن پیش‌گفتار در آغاز کتاب، به‌خواننده پیش‌داوری می‌دهد و لذت کشف متن از سوی او را می‌گیرد؛ می‌توانستند نوشتار را در پایان کتاب بیاورند تا خواننده پس از خواندن، با دیدن آن به‌سطح بالاتری از دانایی دست یابد. به‌گمانم، نبودن آن کاستی بزرگی است و به بیانی، مترجم ارزش کار خود و خواننده را پایین آورده است. در اینجا هم بانو دقیقی با پیش‌گفتاری خوب و البته دقیق چون نام خود، خواننده را به‌خواندن بهتر رمان رهنمون شده‌است.  

دوستان! نتیجه‌ی مقایسه‌ام، برتری بی چون و چرای ترجمه‌ی مژده دقیقی است. به‌احترام او و همه‌ی بانوانِ پهنه‌ی نشر، کلاه از سر بر می‌دارم.

نویسنده : محمد موسوی                                                                                    

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
پایان فوتر بلاگ -->